چند ساعت بدون کوروش؟؟؟!!!
قند عسلم امروز ظهر نهار خونه ي مامان فخري دعوت بوديم و از صبح بردمت اونجا تا با دايي محمد رضا بازي کنيد
موقع برگشت به خونه نميخواستي با ما بيايي
هر کار کرديم گفتي ميخواهي بموني همون جا
حتي با ما باي باي کردي و در رو بستي که شما بريد خونه من همين جا ميمونم
من هم اومدم خونه و بابا بيژن رفت سر کار
گاهي دلم ميخواست بدون تو کمي استراحت کنم و به کارهاي خودم برسم و اي کوروشم وقتي اومدم خونه يهو دلم هري ريخت پايين و قلبم گرفت
در نبود تو خونه خيلي سوت و کوره
فقط 3 ساعته نديدمت
عزيزکم دوستت دارممممممممممممممممممممممممممممممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی